زندگانی زنده مانی گشته است

ساخت وبلاگ
(گاهى)رهزن دين و دلى گشته نگاهى گاهىدام راهى شده گيسوى سياهى گاهىاى بسا مردم هشيار كه با ديده‌ی بازذقنى ديده و افتاده به چاهى گاهىمرغ دل صيد ره خال و خطت گشته از آنكه شدش دانه و دام سر راهى گاهىترک چشمت صفى آرَسته ز مژگان و دهدحكم تسخير دلم را به سپاهى گاهىمى‌كشم كوه غمت را به كمر گرچه شدمبى ‌تحمّل ز فشار پر كاهى گاهىخوش بوَد گر دل سنگ تو برآيد سر مِهركز دل سنگ سيه ، رُسته گياهى گاهىتو ثوابى كن و مَنعم مكن از بوسه كه منعاصى‌ام گردم اگر گِرد گناهى گاهىتو كه همواره موفق به نشاطى، چه شودپرسشى گر كنى از حال تباهى گاهى؟چه زيان گر به پيامى دل من شاد كنىاز ره دوستىِ خواه نخواهى گاهى؟شب هجرم كه چو سالی‌ست فراموش شودروز وصلت شود ار هفته و ماهى گاهىحذر از سوز دل سوختگان كن كه ز جورعالمى سوخته از شعله‌ی آهى گاهىآه بشكسته‌دلان يكسره در هم شكندبُنگه و بارگه و درگه شاهى گاهىبس ذليلى كه لواى مهى افراشت به مهبس عزيزى كه درافتاد ز گاهى گاهىعجب از بازى دوران نه كه بسيار شده‌ستتاج شَه ، افسر پشمينه كلاهى گاهىنه شگفت ار كه جگرسوخته‌اى چيره شودبه جفاجو كه بوَد صاحب‌ جاهى گاهى(مسجدى) غم مخور از بى‌سروسامانى خويششود آخر دهدت يار ، پناهى گاهىشادروان میرزا مهدی مسجدی قمی زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 179 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 2:11

(دیده‌ی عبرت بين)دل به دست آر و مباش از پی آزار کسیتیشه‌ی جور مزن بر بن دیوار کسینبرد صرفه ز آزار کسان در همه عمرهرکه چون بدکنش افتد پی آزار کسیهرکس از دیده‌ی عبرت به جهان کرد نگاهگنجی اندوخت ز پند از همه کردار کسیناکس آن است که خواهد بدی روز کسانیا نخواهد که گشاید گره از کار کسیبشنو این پند و گهروار کن آویزه‌ی گوشدیده بردوز چو من از در شهوار کسیتا تو را زر بوَد از رنجبران رنج بنهتا تو را زور بود باش مددکار کسیرہ چو (كاشف) سپر ای رهرو پاکیزه سرشتکه نجسته‌ست ز اقبال خود ادبار کسیسید علی اکبر برقعی (کاشف) زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 246 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 2:11

(تازه شدن)شده ا‌ست شهره‌ی شهر خود، سر هر محله و برزنیهمه دیده اند و شنیده اند، که نشسته رو به نجف زنیزن رو سیاه شکسته ای، زن بی کسی، زن خستهای شب گریه است و نشسته است، به امید طلعت روشنیبه امید یک سفر نجف، شده از زیادی غم تلفبه کدام در بزند دلش، به هوای با تو نشستنی؟پدر آمده است به دیدنم، که يتيم كوفه منم، منمو طنین هر قدمش شده‌ست، ضربان شعر مطنطنیمن و ذوالفقار خمت پدر، من و عشق محترمت پدرسر من به غیر غمت پدر ، نشود مجاور دامنیمن و رزق شرب على الدوام ، من و یک نگاه تو والسلامنشده‌ست تا نفسم تمام ، ببرم به راحت مأمنیتو وجود محضی و من عدم، که خدا تویی، بخدا قسمشده عشق تو همه هستی‌ام، تو که ایکه بی من و با منی؟"سیده تکتم حسینی" زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 171 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 2:11